شنبه 27 آذر 1395
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:اشعار غمگین عاشقانه، اشعار عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها، اس ام اس عاشقانه، مطالب عاشقانه،
كاش در خلوتم امشب ، تو فقط بودی و من
آگه از این دل پر تب ، تو فقط بودی و من
كاش ، حتی دو ملك را ز برم می بردی
در حرمخانه ام امشب تو فقط بودی و من
من هم از سینه ، دل هرزه ،برون می كردم
این دل صد دله ، یارب ! تو فقط بودی و من
كاش هنگام دعا ، لب ز میان برمی خاست
بی میانجیگری لب ، تو فقط بودی و من
واژه در مطلب دل ، واسطهء خوبی نیست
كاش بی واژه و مطلب ، تو فقط بودی و من
واژه نامحرم و ، دل هرزه و ، لب بیگانه است
كاش ، بی واسطه ،هر شب ،تو فقط بودی و من
روزها ، كاش نبودند، و همه دم شب بود
شب بی اختر و كوكب ، تو فقط بودی و من
فاش گویم ، غم دل : كاش خدایا ! دایم
من بدم از تو لبالب ، تو فقط بودی و من
دوشنبه 22 آذر 1395
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:داستان کوتاه، متن ادبی، متن ترانه ها و موسیقی ها،
« هلا
ای مردم من
آفرینشگر؛ خداست.
الله
نه بت هایی
ز سنگ و گِل... »
« ز سنگ و گِل اگر بد
چوب بهتر
درودگر نوح
برای مردمت از چوب
بتگر شو.»
« ستایش می کنیم آن را
اگر زیباتر و بشکوه تر
یاد آورد ما را
نیاکان را »
« هلا مردم
خدا نادیدنی ست امّا
«پدیداری» از اوست.»
« هلا مردم
خدای ما
پس از چند آفرینش های دیگرگون
به تاریکی
برآرد آدمی زاد. »
« هلا ای مردم من
آفرینشگر
پرستش را سزاست »
« به انگشتان فرو بندید گوش خود
شنودن را نمی شاید.
عبا بر سر کَشید.
نادیده انگارید او را.»
« بدانید این...
پدیداری ِ بت ها
ناتوانی ست.»
« فراوان ناسزا گفتی
به بت هامان چه ها بستی
سزاواری به سنگ و چوب
بت از سنگ است و این سنگ است از بت
که کوبد بت ستیزان را سر و روی
فرو کوبید.
برانید سنگ و چوب او را...
برانید.
خانه بنشانید او را»
«عروسک های سنگ و گل
رها سازید
نه دیگر کودکانید...»
«خداوندا
نهانی
آشکارا
روزها
شب ها
فراخواندم به سویت مردمم را
هراساندم ز پادافره
گریزان در گریزانند اما. »
«خداوندا
مرا برگیر از مردم
که خواهان نیستند از من
چه فرمانت ؛
چه اندرزم...»
« خدا را ؛
ای
خداوندا
ممان یک تن ز بت کیشان بر این خاک.»
" نیافزاید به یارانت دگر هیچ.
بجز نفرین و پادافره
مبادا بر ستمکاران.
دیده بانی رهنمایم
نوح
یک کشتی بساز "
"چیست کشتی؟"
"خانه ای؛
روان و هم فرو استا
به بسم الله
بر آب"
روزها در یک بیابان تا به شب
کار ِ کشتی بود و
کُشتی بود با کار
« درودگر نوح
درودی چوب ها مانند گندم
تراشیدی و پیوستی و بستی
هان
چه می سازی؟
بتی برساز
بتانی آفرین.
دیوانه ای آیا؟»
« نمی بینی مگر بازار پایاپای سود افزای بت ها را؟»
« نباشد آفریده آفریننده»
« بسازم خانه ای بر آب ؛
راهی»
« نمی بینیم آبی در بیابان. »
« چگونه خانه ای بر آب استد؟
بماند آب پیمایی ؛
کجا آب ؟
بیابان در بیابان است رویاروی. »
« تو و این بی سر و پایان ِ گردت
خنده دارانید ما را »
« اگر امروز می خندید
خنده دارد روزگارِ خنده های ما
ای شمایانی که می خندید»
پس از چندی
زبانه ور تنور ِ خشم
ستونی آب بالا زد ز تن نور
چو فانوسی که دریا را نشان باشد
نه خشکی.
"دودمان و پیروان اندکت
( نی آنانی که می دانی
کیانند)
نیز
ز دام و رام
گزین یک جفت از هر گونه
با خود بر به کشتی."
"بپوشد سرزمینت را همه ،
آب"
همه درهای تاریک آسمان
بگشوده شد
چنان چون چشمه ساران
آب
شاران.
پس از لختی؛
"پسر جانم
به کشتی آی
رها کن مردم بت کیش را
هان به کشتی آی
بسم الله"
فراز کوه خواهم رفت
" گریزی نیست از توفان
گزیری نیست جز کشتی
به کشتی آی
بسم الله"
پسر جانم...
" خداوندا
مرا از خاندانم
این پسر وامانده در آب "
« نیست هم پیمان تو
از خاندانت نیست.»
...که کوهی
نه.
که موجی کوه آسا در میانه شد فراز
آب روی آب می غلتید.
همانا
کشتی نوح
مثل ِ زیردریایی ِ پوشیده روی
رو و زیرشِ
شُرشُر و غُل غُل ز باران شار و آب
از زمین برخاست
بادبانش نیست مقصد ناپدید.
همچنان که صندوق موسی به روی آب
سوی ناکجا پویان
کشتی سرگشته هم
می نوردید
راه
تا چشم بیند
آب
حجاز و شام و ایران و فلسطین
و شاید
ربع مسکون زیر آب است.
« هلا ای خاندان و پیروان اندکم
ای یادگاران؛
زین سپس؛
از نوح می مانید.
ای بنی نوح
به "بسم الله"
ز چاه ِ مردم بت کیش رستیم
همه بت کیشها
بیننده بر ما.
هلا مردم
فراز پاره ای از تخته و میخ
به ژرف ِ چاه ِ تاریکای توفان
رهسپارانیم.
هلا
ای مردم من؛
دیده بانی هست.
هلا...
ای...
یا...
خدا را خواند باید؛ بی شماره.
فراوانی و نیکویی است
از اوی...»
پس از چل روز و شب
...و کشتی دامن کوهی به گل بنشست.
گفته شد :
"زمین آبت فرو بر
آسمانا ایست باران را"
فرو کاهید آب
فرموده شد فرمان.
فرود آیید
که جز نفرین و پادافره
مبادا بر ستمکاران
درود و هم فراوانی شما را باد.
کنون
سوای ِ کشتی بنشسته و پوشیده در گِل
دامن ِ کوه
هست توفانی و نوح دیگری در پیش
هان
ای برادر ها
به پیش.
مهدی فرزه (میم . مژده رسان)
واژه نامه :
مرا برگیر از مردم = بین من و قومم فاصله بینداز
که خواهان نیستند از من ... = زیرا به هیچ صراطی مستقیم نیستند چه صراط ؛ فرمانت باشد ، چه اندرزم
خدا را ؛ ای خداوندا = محض رضای خودت ای خداوند
در پیش = پدیدار شدنی در آینده
فرو استا = فرو ایستنده
درودگر = نجار
پادافره = عذاب الهی- مجازات
بر آرد آدمی زاد = نوزاد آدمی را می آفریند
درودن = درو کردن
بالا زد = فواره زد - بالا آمد
تن = تنه
تن نور = تنّور (...و فار التنّور)
دام = حیوان اهلی گیاه خوار، مانندِ گاو، گوسفند، بز، و شتر.(فرهنگ عمید)
رام = حیوان وحشی که مأنوس و فرمانبردار شده باشد. (فرهنگ نظام) رام بعد صعوبت و سرکشی ؛ مانند قوچ و میش - بز کوهی - شتر و گاومیش وحشی...
زدام و رام
گزین یک جفت از هر گونه
با خود بر به کشتی
با نگرش به روایتی منقول از امام جعفر صادق (ع) معنا می دهد :
از هر دو گونه ی «اهلی» و «وحشی رام و آرام شده» یک جفت ...
«من کل زوجین اثنین» « از هر جفت ؛ دوتا»
گزیر = چاره
فرموده شد فرمان = فرمان خداوند منوط به اقتضای صفات اسما الحسنی نظیر علم ، رحمت ، لطف ... و از همه مهمتر منوط به اقتضای حکمت است، فرمان که شد ؛ وقوع چه تکوینی باشد چه ناگهانی بی هیچ شک و شبهه ای حتمی و رخ دادنی ست.
کن و فیکون، لازم و ملزوم هم دیگرند مثل خورشید و نورش، لذا بجای «فرمان انجام شد » گفته شد : «فرموده شد فرمان»
چل = نشان دهنده ی کثرت هم هست مثل چلچراغ که ممکن است دقیقن چهل چراغ نباشد.
پاره ای از تخته و میخ = تخته پاره ای میخ دار
به پیش = فرمان پیشروی رزم آوران
چهارشنبه 17 آذر 1395
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:متن ترانه ها و موسیقی ها،
"هزار افسانه" می گوید مُغِ پیر
پرستشگاهِ ناهیدست روشن
سهی سَروان به گرد آتشِ فَرمند
- اگرچه این هزاران شب به خوابِ خود نمی بیند ؛
همانا مهر می آید .
بتارانید خواب از چَشم
سرابِ شب بُوَد آبستنِ سرچشمه ی مهرآب .
گروهی خواب ، گروهی خسته و بی تاب
گروهی نیز بیدارند
- سرابِ خواب را آب نَبوَد
به بیداران بپیوندید ای یاران
همه خوابند ، گروه اندکی بیدار
بلی ،
گویا تنی چندند هشیار
مِهین بانگی برآمد آسمان کوب
- همانا مهر ، اینک مهر
همانا روشنی افزای پاینده
همانا مهر
مانا مهر ، اهورا مهر. . .
هلا مردم ، بر آمد مهر ، مهر آمد
هلا مردم ، بر آمد مهر ،
مهر آمد .
جهان در روشنی تن شست .
20/ 7 / 88
مهدی فرزه (میم . مژده رسان)
یکشنبه 30 مهر 1391
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:اشعار غمگین عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها، اشعار عاشقانه،
ز شهرت عزم سفر دارم ، ز کویت قصد گذر دارم
نفهمیدی مهربونی دل ،
ندونستی چشم تر دارم
دگر رفتم من ز شهر شما ، ندیدم یک ذره مهر و
وفا
تو بودی امید زندگی ام ، تو را می سپارم به دست خدا
خداحافظ ای
تمام امیدم ، ز بام عشقت نگر که پریدم
تو قدر من رو نمی دونی ، تو باش و
عمری پشیمونی
خداحافظ ای تمام امیدم ، هنوز از عشق تو دل نبریدم
تو قدر من رو نمی دونی ، تو باش و عمری پشیمونی
به پای تو گریه ها کردم
، نمی دیدی غصه و دردم
مرا بار طعنه ها کردی ، به اشک سرخ و رخ زردم
ز
دستت قلب من آزرده ، رخم زرد و چهره افسرده
بریدم دل از تو با دل خود ،
دلی که تاب مرا برده
دلی که تاب مرا برده
خداحافظ ای تمام امیدم ،
ز بام عشقت نگر که پریدم
تو قدر من رو نمی دونی ، تو باش و عمری
پشیمونی
خداحافظ ای تمام امیدم ، هنوز از عشق تو دل نبریدم
تو قدر من
رو نمی دونی ، تو باش و عمری پشیمونی
خداحافظ ای تمام امیدم ، هنوز از
عشق تو دل نبریدم
تو قدر من رو نمی دونی ، تو باش و عمری پشیمونی
چهارشنبه 12 مهر 1391
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:اشعار غمگین عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها، اشعار عاشقانه، اس ام اس عاشقانه، مطالب عاشقانه،
نبستـه ام به كس دل، نبستـه كس به مـن دل
چو تخته پاره بر موج
رهـــا
رهــــــــا
رهـــــــــــــــــــــــ ـــــــا من
یکشنبه 8 مرداد 1391
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:افشین یدالهی، اشعار غمگین عاشقانه، اشعار عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها،
از آغوش و بوسه
حذف شد...
از : افشین یداللهی
سه شنبه 27 تیر 1391
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:افشین یدالهی، اشعار غمگین عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها، اشعار عاشقانه،
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام
جنونم کشید و رفت
پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم
کشید و رفت
یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم
کشید و رفت
من در سکوت و بغض و شکایت ر سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم
کشید و رفت
تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم
کشید و رفت
شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرحم به زخم فاجعه گونم
کشید و رفت
تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم
کشید و رفت
دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم
کشید و رفت
افشین یداللهی
شنبه 17 تیر 1391
نویسنده: ش ش | طبقه بندی:فریدون مشیری، اشعار غمگین عاشقانه، اشعار عاشقانه، متن ترانه ها و موسیقی ها،